روزی طلبه ای سر کلاس درس سؤالی کرد. این
طلبه چون قبلاً نیاز شخصی خود را با آیت الله
العظمی بروجردی در میان نهاده بود ایشان تصور
کرده بود، این بار نیز همان درخواست قبلی را
مطرح کرده است.
در جواب او گفت بعد از اینکه درس تمام شد بیا
منزل تا مشکلت را حل کنم. یکی از آقایان گفت
آقا ایشان اشکال درسی دارد. آیت الله العظمی
بروجردی دید قدری شأن و مرتبه ی این طلبه
کاسته شد. آقای بروجردی بعد از اینکه فهمید
طلبه سؤال علمی داشته است خیلی پریشان شد.
می گفت چرا گوش من این قدر سنگین است که
مطلب را درست تشخیص نمی دهم. بعد از اتمام
درس طرف کفش کَن نرفت به داخل جمعیت رفت
طلبه را دید خم شد و دست او را بوسید.
ایشان این حرکت را فقط به دلیل اینکه گوششان
سنگین بوده انجام دادند نه اینکه عمداّ آن طلبه
را آزرده باشد.
گاه گاهی که زود عصبانی می شد نذر می کرد تا
یک سال روزه بگیرد، خدا بر ما منت نهاد و چنین
استادی را درک کردیم.
خاطرات آیت الله خزعلی
دوستی صمیمانه با خدا...برچسب : نویسنده : سربازگمنام sarbazegomnam بازدید : 288